باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

معرفی آیدا

مامان پارمیس یک پسر دایی داره که یک دختر بسیار ناز داره به نام آیدا . موقعی که مامان پارمیس هنوز ازدواج نکرده بود آیدا بدنیا اومد وتمام لحظات شیرین مامان پارمیس بعد از دانشگاه با آیدا پر میشد .چون توی یک ساختمان زندگی میکردیم و بعد هم چون مامان آیدا طرح دوران پزشکیش را میگذروند آیدا همه اش پیش مامان پارمیس بود. حالا از اون زمونا خیلی گذشته وآیدای ما که به مامان پارمیس هم میگفت آجی الان کلاس دوم دبستان و برای خودش خانمی شده. حالا  کوچولوی مامانی من عاشق آیدا است و وقتی میرویم اصفهان از صبح تا شب گیر میده و میگه دایدا دایدا (آیدا) آخه آیدا هم خیلی دوستش داره . برای همین دوست دارم یک موضوع را مختص آیدا و باربد قرا...
29 ارديبهشت 1391

باربد و کامپیوتر

عزیزم مامان این روزها خیلی سرش شلوغه وبه خاطر کارش مجبور همه اش پشت کامپیوتر باشه تو هم از اینکه من پشت کامپیوتر باشم حساس شدی و همه اش گله میکنی. وقتی هم که من پشت  سیستم نیستم تو میایی الهی قربونت بشم و ادعای من را در میاری . ...
26 ارديبهشت 1391

قهرمانی

از جمعه تا حالا میخواستم این پست را بذارم ولی نمیشده . میخواستم قهرمانی تیممون را تو لیگ تبریک بگم به تموم سپاهانیا و اصفهانیا. ایییییییییییییییییییییی ولللللللللللللللل سپاهان   قهرمان   ...
25 ارديبهشت 1391

شی کاکایا

عزیز دلم این روزا فقط شیرین زبانی میکنی و دل من و بابا را میبری شیطونیهات هم خیلی باحال  شده .عاشقتم کوچولوی مامانی .تازه یاد گرفتی بگی شیر کاکائو خیلی قشنگ میگی دایی روزی یک بار از  اصفهان زنگ میزنه و میگه تو براش بگی شیر کاکائو تو هم میگی( شی کاکایا) اتفاقا خیلی هم دوست  داری صبح که از خواب بلند میشی یک راست میری سر یخچال و پشت سر هم میگی (شی کاکایا). ...
25 ارديبهشت 1391

جوجه

چند روز پیش باربد  کوچولو  تو خیابان دست یکی جوجه دید و اصرار که منم میخوام بابا  مهدی هم دیروز رفت مولوی و برای باربد جون ٣ تا جوجه کوچولو خرید از دیشب تا حالا  هم آقا باربد با این جوجه ها روزگاری را سپری میکنه میره  تو تراس باهاشون حرف میزنه  داد میزنه میگه جوجا بیاین .امروز هم عمه مریم ما را دعوت کرد ه بود خونشون باربد هم جوجه هاش را آورد  و با ممد وجوجه ها کلی بازی کرد وداداش هم ازشون عکس گرفت.   ...
7 ارديبهشت 1391

دوستت دارم

با اینکه عزیز دلم ثانیه هامون با هم طی میشه ولی نمیدونم چرا بعضی موقع ها دلم برات خیلی تنگ میشه عزیز مادر خیلی دوستت دارم تو در تموم  سلولهای زندگیم جات را پر کردی .این شعر را تقدیم تو میکنم جان دل. از دل افروز ترین روز جهان خاطره ای با من هست به شما ارزانی سحری بود و هنوز گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود گل یاس عشق در جان هوا ریخته بود من به دیدار سحر می رفتم نفسم با نفس یاس درآمیخته بود می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : های بسرای ای دل شیدا، بسرای این دل افروزترین روز جهان را بنگر تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای آسمان، یاس،...
5 ارديبهشت 1391

سرسره

عزیز دلم این روزا فقط تمام فکرت سرسر(سرسره).از خواب که بیدار میشی بهونه سرسر  را میگیری .مامانی بهت میگه پسرم الان خورشید تو آسمونه هوا هم گرمه آفتاب هم پوستت  را  اذیت میکنه بذار خورشید که رفت لالا کنه مامانی باربد را میبره پارک تا سرسره بازی کنه. بعد از این حرفهای من میدوی میری تو تراس با اون زبون شیرینت میگی( جورشید برو).عاشقتم  چون هر لحظه با این کارات من را دیوونه میکنی .دیگه عزیز دل مامان پارک را هم میشناسی تا از دم یه پارک رد میشیم .با دستت نشون  میدی ومیگی سرسر.   .   ...
4 ارديبهشت 1391
1